فرناس

می‌آمد از برج ویران مردی که خاکستری بود

فرناس

می‌آمد از برج ویران مردی که خاکستری بود

این روزها

 

این روزها از هرچه شعر و شاعر بدم می آید

 و از هرچه چشم و ابروست متنفرم

و حالم از هرچه ایهام و ابهام بهم می خورد  

این روزها که پر شده از فریاد ها و دستهایی که به آسمان می روند

این روزها که پر شده از اشک ها و خون هایی که به زمین می ریزند

این روزها

این روزها

این روزها  

...

هرچه بیشتر به این روزها نگاه می کنم

بیشتر یقین پیدا می کنم که کاری از دست این شعر ها بر نمی آید

که این کلمات زیبا در کنار یک دیگر قادر به انجام هیچ کاری نیستند   

تازه می فهمم

که هیچ شعری به اندازه ی  ضربه های باتوم تاثیر گذار نیست

و هیچ کشف شاعرانه ای به اندازه ی شوکرهای برقی تکان دهنده

تازه می فهمم که هیچ مرثیه ای نیست که بتواند تورا به اندازه ی گازهای اشک آور به گریه بی اندازد  

تازه می فهمم ...

نظرات 97 + ارسال نظر
فاطمه 1388/05/14 ساعت 10:27 ق.ظ http://shab-e-shahr.persianblog.ir

تفنگ ها می آیند و می روند و قلم ها می مانند

وزن هیچ دستی حتی دست آلوده به باتوم و شوکر از وزن شعر سنگین تر نیست دوست من....

حسین 1388/05/15 ساعت 10:45 ق.ظ http://bigane.blogsky.com

این روزها آنچنان . . .است که هیچ شعر و واژه ای توانایی روایتش را ندارد. خیلی قشنگ گفتی که تازه می فهمم که هیچ مرثیه ای نیست که بتواند تورا به اندازه ی گازهای اشک آور به گریه بی اندازد . . .

ما/در ایران عزیز
با هیچ دختر بچه ای
همکلاسی نبوده ایم
و پلیسهای زن
زیاد ندیده ایم

***
چند سالی پیش از این
در کشور کوچک همسایه
ـ کشور دوست و برادر ـ
زنی که چشمان زیبایی داشت
و هفت تیرش را
به کمر باریکش بسته بود
به من فرمان ایست داد
چند سالی می شود که
قلبم ایستاد

***

مرد هیز
از پشت تفنگ
همه چیز را
زیر نظر داشت
لعبتان حور
غلمانهای جوان
ما فکر می کردیم
او هرگز
تیری در بهشت
شلیک نمی کند

***

زندگی
ابتدای مرگ است
من
با تو زندگی نخواهم کرد

***

بین 26 تا 34 سالگی ام (ساخت باز/ روایت شخصی)
هشت سال بیشتر نیست
بعد از آن رو به پیر سالی خواهم گذاشت

سلام...
این طور نیست دوست من...
ممنون که یادم بودی....

شیما 1388/05/16 ساعت 02:58 ق.ظ http://gunia.blogsky.com

این روزها باید به تحریر درآیند همین الان در بطن همین حوادث پیش از آن‌که ذهن فراموش کند. هنر متعهد یعنی همین. بعدها می‌شود برگشت و تمام اتفاقات را از مجرا عقل دوباره وارسید و واکاوید و از نو نوشت اما این بار به شکل تاریخ. این روزها هم می‌شود کاری کرد...

حمزه ظریف 1388/05/16 ساعت 04:11 ب.ظ http://hamzezarif.blogfa.com

سلام جمال عزیز

اینطور نیست به قول رسول یونان:

اینجا هرکس ماشه را بکشد خودش کشته می شود.

هانیه سادات محمدی 1388/05/17 ساعت 11:23 ق.ظ

سلامی به گرمای صدای اعتراض هایتان... هرگز مآیوس نباش. هیچ چیز بزای همیشه نیست...

[ بدون نام ] 1388/05/17 ساعت 01:48 ب.ظ

مونا 1388/05/17 ساعت 01:52 ب.ظ

من هم ممنونم که هنوز سر میزنید. خوب نوشتید.
من معتقدم نوشتن کار بزرگی ست آقای عاملی. اون هم به قلم توانایی چون شما که سرشارید از این همه شور و حرارتی که شاید فردا نباشه. با اجازتون لینکتون کردم. باز هم میگم: "بنویسید"!

وحید 1388/05/17 ساعت 10:49 ب.ظ

« کرک جا راست گفتی ، خوب خواندی ، ناز آوازت ، من این آواز پاکت را هم آواز پرستو های آه خویشتن پرواز خواهم داد ... »

مجید 1388/05/20 ساعت 08:55 ب.ظ

جمال درباره این شبها هم بنویس (:

حمزه ظریف 1388/05/22 ساعت 09:39 ب.ظ http://hamzezarif.blogfa.com

با سلامی مجدد جمال عزیز شما به خواندن مطلب حیرانی دعوت هستید البته اگر حوصله و وقت کافی در اختیار دارید قدمتان به روی چشم. منتظریم

لیلا 1388/05/23 ساعت 11:13 ق.ظ http://hipati.blogfa.com/

گاهی فکرها حرف میسازند گاهی حرفها فکر ....خوب شد نوشتی ....

فرزانه 1388/05/28 ساعت 11:10 ق.ظ http://www.elhrad.blogfa.com

سلام
من شک دارم به ایستادگی شوکر برقی در مقابل کشف شاعرانه
اگر کمی زمان را جابجا کنی کشف شاعرانه همیشه پیروز است کافیست کمی زمان را جابجا کنی
البته دیروز در حکایت های فلسفی برشت می خواندم که آقای کوینر داشت درباره زور سخنرانی می کرد و از ایستادگی در برابر زور می گفت بعد دید که شنوندگان یکی یکی سر بزیر انداخته دارند می روند برگشت به پشت سرش نگاه کرد دید آقای زور ایستاده
آقای زور گفت : داشتی چی می گفتی ؟
آقای کوینر گفت : داشتم درباره فواید زور حرف می زدم آقا!
و آرام با خودش گفت من ستون فقراتی برای شکستن ندارم

سلام بر آقا جمال!
سپاس از حضور تان
دوست عزیز! من با ظلم مخالفم و با ظالمان دشمن
تفاوت نظر من و شما در برداشت ها و مصداق ها، دلیل نمی شود که بی مهابا مرا طرفدار ظلم بنامید.
موفق باشی عزیزم

محسن پورهاجریان 1388/06/09 ساعت 01:53 ق.ظ http://http:/

سلام
چه طوری پسر؟

سلام جمال جان. بی معرفت یه سری به ما نمیزنی؟

نوشته تو خوندم و لذت بردم.
www.mehrazlyric.com

شب شهر 1388/06/11 ساعت 03:14 ب.ظ

سلام
عکس ها را دوباره گذاشتم.شاید بتونی ببینیشون...
باز خوبه موسیقی وبلاگم بهانه ای بشه که بخوای کمی بیشتر بمانی باران که نداریم بهانه ی ماندن بی چتری تو باشد! ما هم دارایی مان همین است.
:۰)

mandegari 1388/06/12 ساعت 02:16 ب.ظ

salam
khobi
che ajab
kelasha shoro shode va kani saram shologhe
onja che khabare?
hame khoban?
bacheha khonevadaton va .....
salam bereson
bishtar be ma sar bezan
be sakhti tonestam sabte nam konam
asatoriyan ghabol nemikard
bye

مونا 1388/06/15 ساعت 05:46 ب.ظ

ممنون دوست من.

Rahele 1388/06/22 ساعت 09:44 ق.ظ

Jamal jan behet tasliat migam:(

مونا 1388/06/22 ساعت 06:52 ب.ظ

...

س.ه 1388/07/01 ساعت 03:04 ب.ظ http://banoogoshasb.blogfa.com

دلخون تر از آنیم که لبخند زنیم

با ارزوی بهروزی

س.ه 1388/07/08 ساعت 01:38 ب.ظ http://banoogoshasb.blogfa.com

سلام
راست گفتی این روزها از هر چه شعر است بیزاریم اما چه کنیم که اگر نسراییم می ترکیم.
دلخون تر از انیم که لبخند زنیم

سلام اقای عاملی.از خواندن شعرها و دست نوشته هاتون لذت بردم.به روزم با شعرکی ...

سلام این روزها هیچ چیزی ...................
همیشه سبز باشی رفیق

مرغوب علی مفتول 1388/07/26 ساعت 01:13 ب.ظ

سلام جمال جان
یک نکته را ننوشتی و اون اینکه کاری که کهریزک با آدم میکنه روزگار نمیتونه با این قدرت و سرعت انجام بده

با سلام و تشکر از زحمات شما
برای دانلود موسیقی لرستان به ما سر بزنید

سلام جمال جان.
فعال نیستی چرا؟؟

من به روزم - بهم سر بزن و خوشحالم کن

مونا 1388/08/20 ساعت 01:55 ب.ظ http://aadamak.blogfa.com

بی اغراق دلم برای نوشته هات و رد نگات رو هذیاناتم تنگ شده رفیق.

شب شهر 1388/08/21 ساعت 11:43 ب.ظ

دلم برای بلاگت تنگ شده بود اومدم.اما چرا پستی جدید نگذاشتی دوستم!

mojtaba mandegari 1388/08/30 ساعت 04:20 ب.ظ

salam shomaram avaz shode lotfan agar shod be dostani ke mishnasid ham begid
mamnonam 003755422412

داریوش 1388/08/30 ساعت 10:44 ب.ظ http://daariush.blogfa.com

کجایی جمال ؟
کلی خوشحال شدم که پیدات کردم
.
.
.
ایول ! فکر نمی کردم هنوز هم اینقدر جدی بنویسی
یه شماره از خودت برام بزار ...

مونا 1388/09/03 ساعت 11:44 ق.ظ http://aadamak.blogfa.com

وقتش نشده هنوز؟

شعری بود در وصف این روزهای خیلی ها.جالب بود اما حدس می زنم که زمان گفتن این جملات خیلی کلافه و تحت تاثیر حس ها بودید.این باعث میشه اغراق در بروز احساسات در شعر پیش بیاد.منم ازین دست شعرها کم ندارم.واسه همینه که حسشون می کنم.
ما هم به روزیم اگر خواستید به کسی سر بزنید.
مدام زنده باشید.

شب شهر 1388/09/15 ساعت 10:52 ب.ظ http://shab-e-shahr.persianblog.ir

سلام بر جمال!
احیانن قصد نداری به فرناس سری بزنی؟

اه...اینگونه...

سلام آقا جلال
رو به راهی؟
یه دنیا دلتنگتم...
هر جا هستی آرزو می کنم همیشه سلامت باشی....
چشم دشمنات کور...

م و ن ا 1388/09/21 ساعت 09:46 ق.ظ

امیدوارم خوب باشی.

مریم 1388/09/21 ساعت 05:00 ب.ظ http://delusional1.blogfa.com

شاید کاری از دست روح الله!!!!!!!!!!!!!!! بر بیاید رفیق
بیا

م و ن ا 1388/09/24 ساعت 09:54 ق.ظ

دارم می رسم جمال.
حالا یکی هست که لحظه لحظه تو برام لالایی کنه.
یکی هست جمال عزیز که این بغضو آروم بشکونه.
برگرد.

سهراب 1388/09/24 ساعت 11:30 ق.ظ http://payambare-divaneh.blogfa.com/

سلام

این روزها مردم خسته اند از صدای بلند سیاست
این روزها همه ی شاعران دفتر های شعر خود را فروخته اند
این روزها فقط لباس های نیم یقه از پاره شدن در امانند
اصلا این روز ها واقعا روزند
خدا میداند
من فقط یک لحظه غروب را دیدم...

آسمونی باشی

راضیه 1388/09/24 ساعت 10:51 ب.ظ

جمال زودتر برگرد!
آهای ظالمهایی که جمال رو گرفتید اگه دارید وبلاگش رو چک میکنید بدونید که « ملک با کفر میمونه ولی با ظلم نه»
دوستمون رو آزاد کنید!

MoHaMmAd.E 1388/09/26 ساعت 08:40 ب.ظ http://Zicer.mihanblog.com

این شعرهای نشسته بر صفحه، هر کدام با لبان بسته خود فریاد میزنند، فریادی که باعث روشن شدن شب میشه ، شبی که با روشن شدنش ،در ان دیگر فرشته ها نمیگریند...

سلام جمال نازنین
منتظرتیم عزیز دل...و دعاگو ...

فاطمه 1388/09/28 ساعت 06:33 ب.ظ http://shab-e-shahr.persianblog.ir

منتظریم جمال عزیز...حتم دارم بر میگردی ...

چه گوارا 1388/09/28 ساعت 09:15 ب.ظ

جمال عزیز ..
نبودت خیلی سخته ..
زودتر برگرد ...

[ بدون نام ] 1388/10/02 ساعت 05:22 ب.ظ

آزادیت مبارک

[ بدون نام ] 1388/10/02 ساعت 05:23 ب.ظ

جمال عاملی در اوین آزاد است

هیپاتی 1388/10/02 ساعت 10:01 ب.ظ

به خدا سپردیمت فقط می شه به خدا پناه برد مواظب خودت باش روزای سختیه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد